در رسالت پيامبران دو چيز،اصل اصل همه چيز ديگر است.يكىمساله توحيد و اقسام توحيد است و از آن جمله توحيد در عبادت(غيرخدا را پرستش نكردن)و دوم مساله معاد يعنى بازگشت همه مردم بهسوى خداوند و به يك اعتبار بازگشت همه مردم به سوى اعمال و رفتار وكردار خودشان است.اگر بخواهيم از ديد ديگرى به اين مطلب نظر كنيماين طور بايد بگوييم كه همه رسالت انبياء در دو چيز خلاصه مىشود كهيكى مربوط به خداست و ديگرى مربوط به انسان است و هر دو هم بهيك اصل بر مىگردد.آنچه كه مربوط به خداست،يگانگى حق است از هرجهت،كه انسان بايد اين يگانگى را درك كند و بر اساس اين يگانگى حقعمل كند.آنچه مربوط به اسنان است اين است كه انسان يك موجود فانىنيست،موجودى باقى است و سعادت و شقاوت جاويدان او را اعمال ورفتار او در اين دنيا باعث مىشود;هر گونه در اين دنيا عمل كند در آنجانتيجهاش را خواهد گرفت.
معمولا اين دعوت پيامبران در هر دو جبهه با يك نوع مقاومتىروبرو مىشد،هم در جبهه توحيد و هم در جبهه معاد و در هر كدام به يكشكل خاص.در جبهه معاد اغلب به صورت يك استبعاد بود:مگر چنينچيزى ممكن است؟انسان بعد از اينكه مرد،ديگر مرد و تمام شد،فانى ونيستشد.خيال مىكردند مردن براى انسان فنا و نيستى است.وقتى كهانسان مرد و يستشد و اعضاى بدنش متفرق گرديد و هر جزئى به جايىپراكنده شد،مگر مىتوان باور كرد كه باز همين انسان مبعوث و محشوربشود؟قرآن مىفرمايد: «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا» .
«زعم»را معمولا به«گمان كرد»ترجمه مىكنند.در زبان عربى چندلفظ ديگر هم داريم كه معناى آنها به معناى «زعم» نزديك است،مثل «حسب» و «ظن». «زعم» با «ظن» و با«حسب»فرق مىكند.«زعم»رامعمولا در جايى مىگويند كه اظهار يك ادعا باشد،غير از اين است كه مثلاانسان در مورد چيزى فقط در ذهن خودش گمان مىكند و خيالى درذهنش مىچربد. معنى«زعم»اين نيست كه اينها در دل خودشان خيالمىكنند و اين خيال در ذهنشان مىچربد،اگر مقصود اين مىبود كلمه«ظن»به كار برده مىشد;بلكه«زعم»يعنى چيزى را كه به آن يقين ندارنداظهار مىدارند.در واقع«زعم»در اينجا يعنى ادعا مىكنند.در نهج البلاغه، حضرت راجع به عمرو عاص كه بحث مىكنند مىفرمايند:«عجبا لابنالنابغة يزعم لاهل الشام ان فى دعابة» (5) يعنى شگفتا و عجبا از پسر نابغه-كهمقصود عمرو عاص است-كه در برابر مردم شام چنين ادعا مىكند،نهاينكه در دل خودش گمان مىكند.او در عيبجويى از من چنين ادعاىپوچى مىكند كه من صلاحيتخلافت ندارم،براى اينكه من انسانخوشرو و مزاحى هستم و انسانى كه خليفه استبايد عبوس و خشمگينباشد تا مردم از او بترسند!
ادعاهايى را كه بىمبنا و بر اساس تخيلات پوچ باشد«زعم»مىگويند.
«به زعم فلان كس»يعنى به ادعاى خيالى و پوچ او،ادعايى كه هيچ اصل ومبنايى ندارد. بنابراين معناى «زعم الذين كفروا» اين است كه كافران ادعامىكنند،ولى ادعايى كه هيچ مبنا و اصلى ندارد،ادعاى پوچ.
كافران چه ادعا و چه اظهارى مىكنند؟ «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا»
چنين ادعا مىكنند كه هرگز مبعوث نخواهند شد و هرگز بعث و برانگيختن و حشرى نخواهد بود.
منبع: مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن ، جلد
نظرات شما عزیزان:
<-TagName->
|