دو رسالت اصلى پيامبران
أجملوا في طلب الدنيا فإن كلا ميسر لما خلق له . در طلب دنيا معتدل باشيد و حرص نزنيد ، زيرا به هر كس هر چه قسمت اوست مي رسد .
دو رسالت اصلى پيامبران
  نگارش شده در تاریخ:چهار شنبه 14 دی 1391برچسب:رسالت ","توحيد ","اقسام توحيد","زعم‏","ظن","‏نهج البلاغه",", 15:2  

 در رسالت پيامبران دو چيز،اصل اصل همه چيز ديگر است.يكى‏مساله توحيد و اقسام توحيد است و از آن جمله توحيد در عبادت(غيرخدا را پرستش نكردن)و دوم مساله معاد يعنى بازگشت همه مردم به‏سوى خداوند و به يك اعتبار بازگشت همه مردم به سوى اعمال و رفتار وكردار خودشان است.اگر بخواهيم از ديد ديگرى به اين مطلب نظر كنيم‏اين طور بايد بگوييم كه همه رسالت انبياء در دو چيز خلاصه مى‏شود كه‏يكى مربوط به خداست و ديگرى مربوط به انسان است و هر دو هم به‏يك اصل بر مى‏گردد.آنچه كه مربوط به خداست،يگانگى حق است از هرجهت،كه انسان بايد اين يگانگى را درك كند و بر اساس اين يگانگى حق‏عمل كند.آنچه مربوط به اسنان است اين است كه انسان يك موجود فانى‏نيست،موجودى باقى است و سعادت و شقاوت جاويدان او را اعمال ورفتار او در اين دنيا باعث مى‏شود;هر گونه در اين دنيا عمل كند در آنجانتيجه‏اش را خواهد گرفت.

معمولا اين دعوت پيامبران در هر دو جبهه با يك نوع مقاومتى‏روبرو مى‏شد،هم در جبهه توحيد و هم در جبهه معاد و در هر كدام به يك‏شكل خاص.در جبهه معاد اغلب به صورت يك استبعاد بود:مگر چنين‏چيزى ممكن است؟انسان بعد از اينكه مرد،ديگر مرد و تمام شد،فانى ونيست‏شد.خيال مى‏كردند مردن براى انسان فنا و نيستى است.وقتى كه‏انسان مرد و يست‏شد و اعضاى بدنش متفرق گرديد و هر جزئى به جايى‏پراكنده شد،مگر مى‏توان باور كرد كه باز همين انسان مبعوث و محشوربشود؟قرآن مى‏فرمايد: «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا» .
«زعم‏»را معمولا به‏«گمان كرد»ترجمه مى‏كنند.در زبان عربى چندلفظ ديگر هم داريم كه معناى آنها  به معناى‏ «زعم‏» نزديك است،مثل ‏«حسب‏» و «ظن‏». «زعم‏» با «ظن‏» و با«حسب‏»فرق مى‏كند.«زعم‏»رامعمولا در جايى مى‏گويند كه اظهار يك ادعا باشد،غير از اين است كه مثلاانسان در مورد چيزى فقط در ذهن خودش گمان مى‏كند و خيالى درذهنش مى‏چربد. معنى‏«زعم‏»اين نيست كه اينها در دل خودشان خيال‏مى‏كنند و اين خيال در ذهنشان مى‏چربد،اگر مقصود اين مى‏بود كلمه‏«ظن‏»به كار برده مى‏شد;بلكه‏«زعم‏»يعنى چيزى را كه به آن يقين ندارنداظهار مى‏دارند.در واقع‏«زعم‏»در اينجا يعنى ادعا مى‏كنند.در نهج البلاغه، حضرت راجع به عمرو عاص كه بحث مى‏كنند مى‏فرمايند:«عجبا لابن‏النابغة يزعم لاهل الشام ان فى دعابة‏» (5) يعنى شگفتا و عجبا از پسر نابغه-كه‏مقصود عمرو عاص است-كه در برابر مردم شام چنين ادعا مى‏كند،نه‏اينكه در دل خودش گمان مى‏كند.او در عيب‏جويى از من چنين ادعاى‏پوچى مى‏كند كه من صلاحيت‏خلافت ندارم،براى اينكه من انسان‏خوشرو و مزاحى هستم و انسانى كه خليفه است‏بايد عبوس و خشمگين‏باشد تا مردم از او بترسند!
ادعاهايى را كه بى‏مبنا و بر اساس تخيلات پوچ باشد«زعم‏»مى‏گويند.
«به زعم فلان كس‏»يعنى به ادعاى خيالى و پوچ او،ادعايى كه هيچ اصل ومبنايى ندارد. بنابراين معناى «زعم الذين كفروا» اين است كه كافران ادعامى‏كنند،ولى ادعايى كه هيچ مبنا و اصلى ندارد،ادعاى پوچ.
كافران چه ادعا و چه اظهارى مى‏كنند؟ «زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا»
چنين ادعا مى‏كنند كه هرگز مبعوث نخواهند شد و هرگز بعث و برانگيختن و حشرى نخواهد بود.
 

 منبع: مطهری،مرتضی،آشنایی با قرآن ، جلد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


<-TagName->
      نويسنده: zeinab       |    لینک ثابت |    ادامه مطلب|

کلیه حقوق این وبلاگ برای نویسنده محفوظ می باشد. باشد.